روستای کهریز باباحسین

اگه دوست داشتید به وبلاگ زیر هم یه سر بزنید. با تشکر

http://hejrat1.blogfa.com/

روستای کهریز باباحسین...

روستای کهریز باباحسین...

روستای کهریز باباحسین...

 

 

بالاخره سربازی ما هم تموم شد.

روستای کهریز باباحسین...

ما هرچه داریم  از  این روستا داریم و این روستا هر چه دارد از  همت اجداد و پدران و مادران ما دارد. شاید این روستا به ظاهر چیزی ندارد جز خانه هایی خاکی و قدیمی ولی همین خانه های خاکی پر است از عشق و محبت و گذشت و ایثار و... و همین روستا قدمتی دارد به بلندای تاریخ.    1- البته همه ی اینها ازلطف و کرم خداوند است که به ما عنایت کرده است. روستای کهریز باباحسین...

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اِذا اَثنی عَلَیْکَ جیرانُکَ اَنَّکَ مُحْسِنٌ فَاَنْتَ مُحْسِنٌ وَ اِذا اَثْنی عَلَیْکَ جیرانُکَ اَنَّکَ مُسِی ءٌ فَأَنتَ مُسِی ءٌ؛ هر گاه همسایگانت هنگام ثنا و سخن گفتن درباره تو، تو را نیکوکار بدانند، پس تو نیکوکاری، و اگر همسایه گانت بدکارت شمارند، تو بدکاری.» چرا که ممکن است انسان در غیر محل خود عیوب خویش را پنهان کند و خوبی و بدی او شناخته نشود؛ ولی در همسایگی واقعیّت انسان آشکار می شود. به این جهت، فردی که همسایه ها نیکوکارش بدانند، واقعا نیکوکار است. روستای کهریز باباحسین...

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین. چقدر زود زمان و عمرمان می گذرد. بعد از چند مدت ناگهان متوجه میشویم که چقدر زود دیر میشود.   ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار.   1- نوشته های وبلاگ رو امروز داشتم نگاه میکردم. از اون روزای ایجاد وبلاگ تا الان نزدیک پنج ساله داره میگذره. مثل برق و باد گذشت. 2- خدایا عمره میگذره نمیشه کاری کرد. خدایا یه کاری کن که حسرت روزای از دست رفته رو نخوریم و به درستی از لحظه لحظه های عمرمون بهره ببریم. 3- دلم برای روزای بچه گیم تنگ شده. یاد همه ی اون روزا بخیر. روستای کهریز باباحسین...

شاید بعضی ها برای اولین بار به روستای ما بیایند دوست ندارند حتی یک شب را هم در روستای ما بمانند و به ما بخندند که اینها در کجا زندگی میکنند و دلشان به چه چیزی خوش است. و شاید به ما که از روستا دور شده ایم بگویند این همه روستا روستا می کنید، این روستای شماست. باید بگویم که روستای ما درست است که خانه هایی خاکی و مردمانی مرفه ندارد اما همین روستای ما پر است از محبت، دوست داشتن، از خود گذشتگی،... مادرانی دارد  دوست داشتنی تر از تمام هستی، مادرانی  زحمت کش و از جنس حریر و قلب هایی سرشار از عشق و محبت و ایثار. مادرانی از جنس آب و آیینه و نور... پدرانی زحمت کش با دستانی پینه بسته و با قلب هایی صاف و زلال. باید بگویم ما تمام  روزهای زیبای دوره ی کودکی مان و خاطراتمان را دراین روستا در میان همین کوچه پس کوچه های خاکیش و در میان تمام دشتهایش جا گذاشته ایم و همین است که نمیتوانیم از آنها و از این روستا که یادآور تمام آن خاطره هاست دل بکنیم، بگذار دیگران هر طور دلشان میخواهد فکر کنند. افسوس که بازی روزگار ما را از این روستا و از پدر و مادرمان دورمان کرده است و چه کنیم که چاره ای نداریم جز دوری و غ روستای کهریز باباحسین...

هر لحظه و هر ثانیه و با هر نفس کشیدن به حقیقتی به نام مرگ نزدیک

می شویم. حقیقتی که با هیچ کسی شوخی ندارد. مرگ آن .....

 

الله اکبر.....

روستای کهریز باباحسین...